سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزگار یاسی خانووووووووووم

17/11/92


پنج شنبه 92/11/17یاسی اینو نوشته تو ساعته 3:52 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


   زن سینه‌های برجسته نیست
موی مش کرده
ابروی برداشته
لبانِ قرمز نیست
زن لباسِ سفید
... شب با شکوه عروسی
بوی خوشِ قرمه سبزی
هوسِ شب‌های جمعه
قرار‌هایِ تاریکی‌ ، کوچه پشتی‌، تویِ یک ماشین نیست
زن خون ریزی
کمر دردِ ماهانه
پوکی استخوان
یک زنِ پا بماه
حال تهوع
استفراغ
درد‌های زایمان
مادر بچه‌ها نیست
زن عصایِ روز‌های پیری
پرستار ، وقتِ مریضی
رفیقِ پای منقل
مزه بیار عرق دوره‌های دوستانه نیست
زن
وجود دارد
روح دارد
قدرت
جسارت
پا به پای یک مرد ، زور دارد
عشق
اشک
نیاز
محبت
یک دنیا آرزو دارد
زن ... همیشه ... همه جا ... حضور دارد
و اگر تمام اینها یادت رفت
تنها یک چیز را به خاطر داشته باش
که هنوز هیچ مردی پیدا نشده
که بخواهد در ایران
جایِ یک زن باشد

 

از دوست عزیزم:دلارام جون...


چهارشنبه 92/11/16یاسی اینو نوشته تو ساعته 9:20 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


تو...
میدانی از مرگ نمیترسم!
فقط...
حیف است
سالها بخوابم و...
خوابت را نبینم...!


تنها که باشی...
دلت حتما بادیدن یک جفت کفش هم می ارزد!


خاطره...
همان سرباز مفقودالاثری است که...
تا مردنش را باور میکنی
زنگ در را میفشارد!


عطر تو در هواست!
می آیی...
یا میروی!؟


الان که این را می نویسم...
ساعت دقیقا راس نبودن توست!
تو هر موقع دلت خواست بخوان!


کاش مکیفهمیدی میان این همه"شاید"
تو چقدر...
"باید"بودی!


این روزها شبیه جودی ابوت شدم!
برای بابا لنگ درازی مینویسم که...
این روزها دیگه خودمم نمیشناسمش!


درگیر رویای تو ام...
منو دوباره خواب کن!
دنیا اگه تنهام گذاشت
تو منو انتخاب کن!
دلت از آرزوی من...
انگاربی خبر نبود...
حتی تو تصمیمای من...
چشمات بی اثر نبود!
خواستم بهت چیزی نگم
تا با چشمام خواهش کنم!
درا رو بستم روت تا
احساس آرامش کنم...
باور نمیکنم ولی...
انگار غرور من شکست...
اگه دلت میخوای بری
اصرار من بی فایده است!
هر کاری میکنه دلم...
تا بغضمو پنهون کنه...
چی میتونه فکر تو رو
از سر من بیرون کنه؟!
یا داغ رو دلم بذار
یا که از عشقت کم نکن!
تمام تو سهم منه...
به کم قانعم نکن!


چه آزار دهنده میشوند...
کوچه های شهر...
حیاط خانه...
اتاق ها...
وقتی بوی کلافگی میدهند!
وقتی از تو
تنها خاطره دارند!
                    

میدانی؟!
دلم یک آمدن میخواهد
بی هیچ رفتنی!
و یک همدم...
که خیانت نداند!


تو...
هنوز هم...
با تمام نبودنت...
تمام بودن منی!


دلتنگی هایم...
به تو رفته اند!
آرام می آیند...
در سینه مینشینند
ودیگر...
نمیروند!


تو فقط باش...
من...
دست تمام حادثه هارا میگیرم که نیفتند!!!


خوشبختی من...
پیدا کردن تو...
از میان همه ضمایر بود!
همین برایم کافی است!
بماند که...
نداشتنت ماجرای دیگری است!  


دست از سرم بردار!
بگذار روی دلم...
آرام میشوم...


یعنی میشه همین حالا...
همین لحظه...
حتی اشتباهی...
یادم بیفتی؟!


یک جایی میرسد که،آدم دست به خودکشی میزند...!
نه اینکه تیغ بردارد و رگش را بزند...
نه!!!
قید احساسش را میزند...


سراب همینه دیگه...
که هر صدایی تو تنهایی ام میشنوم میگنم:
جان دلم؟!


تو در کنار خودت نیستی!
نمیدانی در کنار تو بودن...
چه لذتی دارد!
 

پرهیز از نگاه کردن به کسی که
شوق دیدنش کلافت کرده...
تردید مبهمت را به یقین تبدیل میکند:
عاشق شده ای!


ای کاش نبودنت را هم با خودت برده بودی...


من خاطرت را میخواستم،نه خاطره ات را...


به یادتم...
تا روزیکه تابوتم همچون قایقی روان
بر دوش مردم میگذرد و تو ...
آهسته میگویی:
یادش بخیر...


خاطرات هر چه شیرین تر باشند...
بعد از تلخی ها،بیشتر گلویت را میسوزانند!


دلتنگ که باشی...
حتی...
یک تشابه اسمی هم نابودت میکند!


گاهی آنقدر...
برایم واقعیت داری...
که دست هایم هوایت را بغل میگیرد!


روی کاغذ مینویسم:
دست های تو...
وآرام روی آن دست میکشم!


"شما"اگرچه واژه ی محترمانه ای است
ولی...
"تو"شدن لیاقت میخواهد!


نوشته هایم بهانه است...
فقط مینویسم که:
یاد آوری کنم به یادتم...
باورش با تو...!


گاهی فکر میکنم با تو قهر بودن بهتر است!
نازت را که میکشم،لوس میشوی...
گویی دردانه ای بوده ای!
زود روی منبر مینشینی و شرط و شروط میگذاری...
اوضاع بازار دستت نیست!
میخواهی گران بفروشی...
نه!من خریدار نیستم...
مال بد بیخ ریش صاحبش...
تمنایت نمیکنم!
اما...
اگر برگردی خوشحال میشوم!


از معجزه لبهایت میترسم!
می ترسم مرا ببوسی!
و من...
دیگر خدا را بنده نباشم...
باور کن!



چقدر زود سهم روزهای خوب زندگی...
یادش به خیر میشود!


بعد از تو...
جواب همه ی دوستت دارم ها...
مرسی شد!



هی با توام لعنتی!
یا بهت نمیرسم یا نمیگذارم کسی بهت برسه!


کاش شبی...
روزی...
جایی...
بر لبان تو جاری شود نامم...!


خوش بختی:
داشتن کسی است که...
بیش تر از خودش تو را بخواهد!
بیشتر از تو هیچ نخواهد!
و تو برایش...
تمام زندگی باشی...!


نباشی...
دلم که هیچ!
دنیا هم تنگ میشود!


پیله کرده ام به تو!
نمیدانی پروانه شدن در آغوشت چه عالمی دارد...


طوری خاطره بسازید که...
بعد از شما هم بتوانند زندگی کنند!!


تلخ ترین خاطرات زندگیم را کسی رقم زد که...
بهترین آرزو ها را باهاش داشتم!


بگو:تمام تو مال من است!
دلم میخواد حسادت کنم به خودم...


دردم این نیست که او عاشق نیست!
دردم این نست که معشوق من از عشق تهی است...
دردم این است که با این همه سردی...
من چرا دل بستم؟!


گاه شاید لازم باشد از یاد ببریم یاد آنهایی را که با نبودنشان، بودنمان را به بازی گرفتند!


بیا...
آخرین شاهکارت را ببین...
مجسمه ای با چشمان باز!
خیره به دور دست....شاید غرب،شاید شرق!
مبهوت یک شکست...
مغلوب یک اتفاق...
مفعول یک تاوان!
حرف هایش را باد دارد میبرد و او...
فقط خاطراتش را محکم بغل گرفته است!
بیا آاخرین شاهکارت را ببین...
مجسمه ای ساخته ای به نام:
من...!



چهارشنبه 92/11/16یاسی اینو نوشته تو ساعته 9:17 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


می نویسم...
سرشار از عشق!
برای تو می نویسم...
برای تو که همیشه...
تنها مخاطب خاص نوشته های منی...
برای تو که بخوانی و بدانی...
دوست داشتنت...
در من بی انتهاست!


وقتی در آغوش کسی باشی که دوستش داری!
دنیا جای بهتری است...


خدایا التماست میکنم...
همه دنیایت ارزونی دیگران
ولی...
آنکه دنیای من است،
مال دیگری نباشد...


یهویی...
بی دلیل...
دیگه نگو:
دیگه نمیخوام...
دیگه باهات قهرم!
دیگه دوست ندارم...
دیگه بسهَ،دیگه...
دیگه برو...
همه ی اینها حرف زبونشه...حرف دلش نیست!
اون فقط یه بغل محکم میخواد...!
یه بغل محکم...
یه بغل...!


طعم سیب میدهد لب هایش و من...
گناه کار ترین حوای زمینم!
بهشت همین جاست...!
در آغوش تو...
با لبهای ممنوعه ات!!!


چه بی پروا دلم آغوش ممنوعه ای را میخواهد!
که تنها...
شرعی بودنش را من میدانم و دلم و تو...


مرور میکنم خاطراتمان را...
اما...
مگر کپی برابر اصل میشود؟


همه جا هستی!
در خیالم...
در نوشته هایم...
در خوابم...
در دنیا...
تنها جایی که باید باشی و نیستی کنارمه...!


بگذار بمیرم!
پیش از آن که نگاه هایمان با هم غریبه شوند!!!


تو برو...
برو...
مطمئن باش ضربه ات کاری بود!
دل من سخت شکست...
و چه زشت به سادگی ام خندیدی!
به من و عشق پاکی که پر از یاد تو بود...
و به یک قلب یتیم!
که خیالم میگفت:
تا ابد مال تو بود...
تو برو...
برو و ناراحت تکه های خورده ی دلم نباش...
ضربه ات کاری بود...!


ساده نبود گذشتن از تو برام...
ساده نبود کوچ تو از لحظه هام...
ساده نبود قصه ی بی تو بودن...
ساده نبود از همه شب گریه هام...

چه ساده دل بریدی...
اشک منو ندیدی!
خطی رو خاطرات،قشنگمون کشیدی...
اما به انتظار برگشتنت میمونم!
شب تا سحربه یادت،غزل غزل میخونم...


انتظار...
شش حرف و چهار نقطه!
کلمه کوتاهیست...
اما سالها طول میکشد تا بفهمی یعنی چه؟!
کاش منتظرت نبودم!
کاش...میشد گفت:یادم تو را فراموش...!


میگویند:عاشق هستند برای همیشه...
فقط...
تا زمانیکه...
نوبت بازی تو تمام شود...
و این است بازی با هم بودن!


تاریک باد!
خانه ی مردی که نمی جنگد!
برای زنی که دوستش دارد...


هر دو مون به هم خیانت کردیم!
حالا دیگه من با گریه میخوابم و تو با غریبه...


تنهایی یعنی:
بین آدمایی باشی که میگن دوست دارن
اما...
کنار دلتنگیات نیستن!


یادت را از من نگیر!
بگذار من هم مثل سهراب بگویم:
دلخوشی ها کم نیست...


فاجعه یعنی:
آنقدر در تو غرق شوم
که از تلاقی نگاهم با دیگری احساس خیانت کنم!
عشق یعنی همین دیگه...


زیبا ترین لباسی که میتواند زن را بپوشاند...
بازوهای مردی است که دوستش دارد...!


خیلی بده احساس کنی مثل دارویی...
فقط...وقت نیاز ازت استفاده کنن!


تمام زندگی من فدای کسی که:
بهم نیاز نداشت
ولی...
دوستم داشت!


خاطره الکل نیست که بپره!
خاطره،خاطره است...
میمونه و دمار از روزگارت در میاره!!!


تختی که هر شب با یاد کسی روش بخوابی...
تخت نیست که...
تابوته!



ای وای!
از نیمه شبی که از خواب بیدارشم...
تو را بخواهم!
خودم را در آغوش غریبه بیابم!


خطا کنی تعویض میشوی!
همین حوالی کسی شبیه توست...
این است پایان عشق های امروزی...


برای تو میمیرم!
تو وانمود کن تب کرده ای!
همین کافیست...


بهشت...
فاصله بین پلک بالا و پایین من است...!
وقتی به تو نگاه میکنم...


بیزارم!
از این خواب ها که هر شب تو را به آغوش من می آورند
و صبح...
با اشک ازم جدا میکنند!


لعنت...
لعنت به همه صراط های مستقیمی که عرضه ندارند تو را به من برسانند!
من...
حواس این فاصله ها را پرت میکنم
و تو...
فقط بیا!


گفته اند:
روز محشر با کسی که دوستش داری محشور خواهی شد!
یعنی...
من با تو؟!
چقدر برای پایان دنیا بی تابم...


همه ی یهویی ها خوبن...
یهویی بوسیدن...
یهویی دوست داشتن...
یهویی سور پرایز کردن...
یهویی دیدن...
یهویی...
اما...
امان از یهویی رفتن!


من عاشقم...
عاشق آن "میم"...
که می آید بعد از هر عزیز و من را برای تو میکند...

تو را دوست میدارم...
چه فرقی میکند چرا؟    از چه وقت؟
یا چطور شد که؟   چه فرقی میکند؟
وقتی تو باید باور کنی که نمیکنی
و من...
 باید فراموش کنم که نمیکنم!


نفرین به آدمایی که تو نیستن...
اما...
عطر تو رو میزنند!


دل کندن اگر حادثه ای آسان بود...
فرهاد به جای بیستون دل میکند!


دلم گرفته...
از این رفت و آمد های مکرر...!
یا نیا...یا نرو!


کفش هایم که جفت می شوند...
دلم هوای رفتن میکند!
من...کودکانه بی قرارت میشوم...
بی آنکه فکر کنم:
آیا دل تو هم برایم تنگ است یا نه؟؟؟

وقتی میگویم:
ولم کن...
دست از سرم بردار...
بر نگرد!!
معنیش این نیست که:نمی خواهمت...
نه...!اصلا...
فقط میدونم:
وقتی هستی و دلت با من نیست
بودنت فایده ای نداره!
فقط...
دلتنگ ترم میکنه...!


دل آدم گاهی...
چه گرم می شود...!
به یک...
دل خوشی کوچک...
به یک:هستم!
به یک نوازش...
به یک آغوش...!
دل است دیگر...
نمی فهمد!
اگر می فهمید میشد:مغز!
دله...دل!


دوست داشتن یعنی:
وقتی صد دفعه هم ناراحتش کنی
هر بار میگه:
این بار آخره که می بخشمت!
ولی بازم با اخم میاد تو آغوشت...


کاش می فهمیدم حسادت زنانه با غیرت مردانه...
فرق دارد!

تو رو داشتم ولی تو خواب بودم...
کنارم بودی اما...دور بودم!
نفهمیدم داری از دست میری...
تو رو می دیدم اما کور بودم!
نمیذاشتی بفهمم گریه هاتو!
نمیخواستی دلم آشوب باشه...
همه چی رو خراب کردم،میدونم
تو میخواستی همه چی خوب باشه...
حواسم پرت دنیای خودم بود...
نمی دیدم چقدر بی تاب بودی...
تو رو داشتم ولی تو خواب بودم!
نفهمیدم چرا بی خواب بودی...؟!

دختر بودن تاوان دارد!
بزرگ میشوی...
عاشق میشوی...
تنت را برایش عریان میکنی...
نه از روی هوس!
بلکه از روی عشق...
وقتی دلش را زدی
می رود!
و تو میمانی و وجودت...
آن زمان تو یک هرزه ای!
و او...
فقط..
کمی دختر بازی کرده!


دلم...لک زده...
برای یک عاشقانه ی آرام...
که مرا بنشانی روی پاهایت!
بگذاری گله کنم...
 از همه...
از این کابوس هایی که چشم تو را دور دیده اند!
دلتنگی را بهانه کنم...
سرم را پنهان کنی در گودی گلویت...
تمام ریه ام را پر کنم از عطر مردانه ات!


این بار هم دلم به جرم دلتنگی محاکمه خواهد شد!
و تو هرگز نخواهی فهمید که دلم به حبس ابد...
 در آرزوی دیدار تو...
و رسیدن به رویای خوش با تو بودن،مجازات شده است!
ای کاش با نگاهی دلم را عفو کنی...
که من...
در آرزوی با تو بودن پر و بال میزنم...!


در بکارت احساس من تردید نکن!
من هزاران سال است
در هوای یک نفس با تو بودن
چون مترسکی...
با چشم های مسخ شده...
بر سر جالیز ایستاده ام!


با رفیقش دوست میشی که بگی:
آی دیوونه...
من به خاط اینکه از حال تو با خبر باشم
خودم را به هرزگی انداختم...
پس از عمری با اطوارهای عاشقانه ات،عاشقم کردی!
بعد انتظار داری منی که به امید آغوشت
تمام راه را میدوم،چندی از حال تو با بی خبر باشم؟!
آی دیوونه...
دوستت دارم هایت هم گارانتی داشت؟!
زیرش زدی؟
یادت رفته منم تو رو بی شیله پیله دوست داشتم؟!


بزرگترین حماقت یک مرد اینه که:
اجازه خندوندن زن مورد علاقه اش رو به یه مرد دیگه بده!


غروب که میشود...
بغض هایم،همه جان می گیرند...
و حسرت هایم پر از فریاد میشوند!
اشک...به ضیافت چشم هایم دعوت میشود!
هق هق هایم به شماره می افتند و من...
من...با تو بودن را آرزو میکنم!
در تمام ثانیه ها و دقیقه هایی که بی تو عبور می کنند...
نمیدانم؟!تو هم مثل من به یاد آن روزهای رفته
و خاطرات جا مانده...
غروب هایت هوای دیگری دارد یا نه؟
غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده...

تنها بودن سخت نیست!
تنها شدن سخته...

همه که مثل تو با من خوب تا نمیکنن!
منو از ته دل از اون بوسا نمیکنن...


چه میکنی باد؟!
عطر موهایش را جای دیگری بپاش...
این خانه خودش ویرانه هست...!

"نرو"...
دردناک ترین التماس دنیاست...


خیلی سخته...
واسه خاص ترین کست عادی بشی!


ابروهای مردانه ات را دوست دارم!
وقتی به اسم غیرت در هم تنیده میشوند...


احمقانه ترین کار را من کردم و گفتم:
خداحافظ!!
عاشقانه ترین کار را تو کردی و گفتی:
هر چی تو بگی...


من بی تو شعر خواهم نوشت...
تو بی من چه خواهی کرد؟!
اصلا یادت هست که نیستم؟!

باور کن تا آخر خط میرفتم!
اگر تو سر راهم نقطه نمیگذاشتی!


برگ...
از درخت خسته شده!
پاییز همش بهانه است!


به حساب خیال بافی ام نگذار!
اما...
ستاره ای دارم...
در تیره ترین شب ها...
فقط...
خواستم بدانی
گاهی...
میشود دل خوش کرد به چراغ های کوچک یک هوا پیما...


حکایت رفاقت منو تو...
حکایت قهوه ای است که امروز صبح به یاد تو نوشیدم!تلخ تلخ...
که با هر جرعه اش بسیار اندیشدم که این طعم را دوست دارم یا نه؟!
آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن که...
انتظار تمام شدنش را نداشتم!
تمام که شد فهمیدم...
باز هم قهوه میخواهم...
تلخ تلخ...!


چقدر حال و هوای بدی است...
وقتی به نبودنش عادت میکنی
و ناگاه...
دلت بودنش رو میخواد...!
اون موقع حتی حاضری با یکی دیگه ببینیش!
میگی:خدایا...
میشه یه لحظه ببینمش این دل لا مصب آروم شه؟!


یعنی میشه؟!
یه روزی برسه که...
بیای...
مرا در آغوش بگیری...
بخوام گله کنم...
بگی:
هیس!
همه چی تموم شد!
برای همیشه مال من شدی...
برای همیشه...


مرا ببخش که گاه و بیگاه دلم هوایت را دارد!
مرا ببخش که چشمانم هنوز منتظر است که بیای...
مرا ببخش که هنوز...
دیوانه وار دوستت دارم!


هر جا نوشته:خواستن توانستن است...
آتش میگیرم!
یعنی چه؟
یعنی او نخواست که نشد؟
(یکی از تیکه کلامای مخاطب خاصمم همین بود...)

کاش میدونستی اینایی که مینویسم...
دلمو خالی میکنه،چشمامو پر...


اگه تو مردونه قول بدی عاشقم میمونی...
منم زنونه عاشقت میشم!


در جاده ی عشق اینقدر دنده عقب میرم!
که لحظه های با تو بودن دوباره تکرار بشه!!


زمان...
غارتگر عجیبی است!
همه چیز را بی اجازه میبرد!
جز...
حس زیبای دوست داشتن را...!


همین چند روز پیش فکر میکردم که میتونم عاشق یکی مثل تو بشم!
از همین چند روز پیش کسی شبیه تو نیست!


به سلامتی تو که وقتی بغلت کردم
تنم لرزید!
نه
نه واسه خوشحالی یا هوس...
از ترس فرداهای بی تو...!


مثل دریا بود...
دریا هم که غرقش شوی پست میزند!


مهم نیست بزرگ باشی یا کوچک...!
بر سر حرفت بمان!
وگرنه دهان هر مردی بوی گند دوستت دارم میدهد...!


نتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم

دلم را که مرور میکنم

تمام آن از آن توست

فقط نقطه ای مال من است

روی آن نقطه هم

میخ میکوبم

و قاب عکس تو را می آویزم


دل من...
کلبه بارانیست...

و " تـــــــــــو "...

آن باران بی اجازه ای
که ناگهان
در احساس من
چکه میکنی.....


اگهــ دوسشـــ داری

وقتی ازشــ ناراحتـــی...

بزن ...
بشکن...
داغون کن...!

حرصتو رو ظرفا و آینه خالـــی کن

اما...!!

دلش و نشکن!




نمی شود دوستت نداشت

لجم هم که بگیرد از دستت

دفترچه ی خاطراتم

پر از فحش های عاشقانه میشود!!!...


به سلامتـــی تو...
تویــی که این متن رو میخونی
تویی که دلت شکستــــ
ولی مرام داشتـــی،
تنها موندی....
اما معرفتـــــ داشتی....

تو دختری که
تو این روزای سختــــ
از خیلی از نامردای مرد نما
مقاومتری و محکمتری....

تو پسری که
تو این روزای سختـــ
از خیلی زن نما های سنگدل
با احساس ترى،
لطیفتری


نه میگم بی خیال
نه میگم خوش باش...
بابت خوردن
مهر با ارزش آدم
رو پیشونیت
داری بها میپردازی
به نظرت نمی ارزه؟
می ارزه خوبم می ارزه....



از انســــان هـــای احســـاساتــی بـیشتـــر بـتـــرسیـــد ؛


آن ها قـــادرند ناگهــــــانی ،



دیگــــر گــریـه نکـننــد


دوسـتــــ نــداشتـــه بــاشـنـــد


و قـیـــدِ همـــه چـیــز را بــزننــد


حتـــی زنــدگــــی . .. . !


عادت کرده ام نگاه کنم به آدم هایی که از دور می آیند ، تا آن زمان که ثابت شوند “تو” نیستند …


اینجاکه من رسیده ام...

ته دنیای بدون تو بودن است!!!
همانجایی که شایدفکرش راهم نمیکردی که دوام بیاورم!
ولی من ایستاده به اینجارسیده ام...
خوب تماشا کن...
دلم هم تنگ نشده!!
یعنی دلم راهمان جا پیش خودت گذاشتم...
توباش ودل من وهمه فریادهایی که...


خدایا میشه یواشکی بگی اونی

که ازش بیخبرم چه حالی داره؟؟؟





دل م برای خودم تنگ میشود
روزهایی که بیشترمی خندیدم
روزهایی که اتاق هوای بیشتری داشت
روزهایی که " تو" را داشتم





بدرقه اش کن...
شاید با "او"،"خوشتر" باشد...
مگر آرزویت "خوشحالیش" نـــبود؟





چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :
" نــــذار برم "
یعنـــــــی بــرم گــــردون
سفــــت بغلـــــم کـــن
ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و
... بگــــــو :
"خدافــــظ و زهــــر مـــار!!!!!!!
بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ
مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!
مــــــگه الکیــــــــه!!!!"

چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای بری؟!!!







چیزی ویرانگرتر از این نیست که ..
دریابیم ..
فریب همان کسانی را خورده ایم..
که باورشان داشته ایم





فرهاد می دانست صد سال نمی تواند کوه بکند .....
فقط می خواست یک عمر اسمش را با شیرین بیاورند !!!






ترجم? بوسه های تو
شعرهاییست که
دهان به دهان
نسل در نسل
در هزار? تاریخ می پیچد.




به انتهای بودنم رسیده ام…


اما …


اشک نمی ریزم…


پنهان شده ام پشت لبخندی که درد میکند






ســر و ته این حــــــــــــــــــــرف‌ها را که بزنم،
باز هم
تویـــــی
که در ســَــرم
تــــهِ حرف‌ها را می‌زنی…








سپرده ام یادت را به دوش مهتاب

وایستگاهی که تو در آن منتظرم می ماندی.

شاید تو را در خلوت باران

زیر چتر خدا ببینم

یا شاید باز هم پشت دیوار شیشه ای سکوت

حرفهایم مه آلود کند هوای عشقم را...





خیلی سخت است.....
سخت است وفادارچشمانی باشی که بدانی مال تو نمی شود.....
دستانی که میدانی مال دیگریست.....
ودلی.....
دلی که میدانی دیگرهیچ وقت برایت تنگ نمی شود.....









دوشنبه 92/11/14یاسی اینو نوشته تو ساعته 10:18 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


جای قول و قرار هایمان امن است...
آنجا...
زیر پاهای نازنینت...!


به هر که میگویم:تو...
به خودش میگیرد...
هه!
چه ساده اند اینها!
نمیدانند هیچ کس برایم "تو" نمیشود!!!


سرم را شاید دیگران در نبودنت گرم کنند...دلم را هرگز!


احساسم را دار خواهم زد!
تقصیر این لعنتی بود که بی خود و بی جهت به تو گفته بودم:دوستت دارم...
تقصیر این لعنتی بود که من حالا تنهام...


هر روز نبودنت را به دیوار خط کشیدم!
ببین...
این دیوار لا مروت دیگه جایی برای خط زدن ندارد...
خوش به حال تو!
خودت را راحت کردی!
تنها یک خط کشیدی...
آن هم روی من...


به هم که میرسیم دور تر بایست!
من دیوانه تر از آنم که بی هوا در آغوشت نگیرم...!


هیس !
صداشو در نیارین...
 من هنوزم دوستش دارم...


خدایا...
هیچ تنهایی رو آنقدر تنها نکن که به هر بی سر و پایی بگه:عشقم...


نیست...
نمیدانم کجاست؟
با کیه؟
فقط میدونم:
ندارمش...


وقتی تمام راه را آمده بودم...
وقتی تا تو هیچ نمانده بود...
 ناگهان...
خدا چه دیر یادش آمد که ما قسمت هم نیستیم...!


از سر کوفت هایشان بگویم؟
میگویند:کجاست آنکه سنگش را به سینه میزدی؟!
میگویند:الان با دیگری است...
برگرد...
 برگرد و همه را غافلگیر کن!
من حتی با خدا هم شرط بسته ام!


این روزها اگه واسه عشقت کوه هم بکنی میذاره پای کنه بودنت نه فرهاد بودنت...!


چه سخته...آخرین لحظات دیدار کسی که آرزوی با او بودن را در سر میپروراندی...!


درد داره...
کسی تنهات بذاره که...
به جرم با او بودن همه تنهات گذاشتن...!


تو که سرد میشوی من از دهن میفتم!


پشیمانند کفش هایم که این همه راه را، راه آمدند با راه نیامدن هایت!

برای آن همه احساس های عاشقانه ی من...
سکوت...حرف قشنگی نبود!


در زندگی گفتن دو چیز بسیار سخت است:
اولین سلام و آخرین خداحافظ!

دلم را تهدید کرده ام که دیگر بهانه ات را نگیرد!
وگرنه دوباره میدهم بسوزانیش!...


در خیال من بمان...
اما...
 خودت برو!
آنکه در خیال من است
مرا دوست دارد...
نه تو!


اندیشه ات را با که می پرورانی؟!
خوش به حالش!
اما...
مرا همین بس است...که دوستت دارم!


گاهی...چه  اصرار بیهوده است اثبات دوست داشتنمان!
چرا که دوستتر مان دارند
وقتی...دوستشان نداریم!

تنها آرزوم اینه که بهم بگی:تو همونی بودی که همیشه میخواستم...!


بی خیالمه...ولی تو خیالمه!

مخاطب خاصم...نردبان هوسش را برداشت و از اینجا رفت!
چون میدانست با این چیزها قدش به عشق نمیرسد!!!
عشق بال میخواست که او نداشت...



برایت گردنبندی از گریه خریدم...
یادت باشد که گریه هایم گردن توست...


میان آن همه الف و ب دبستان...
آنچه واقعیت داشت خط فاصله بود...!


سر شام که یادت می افتم...بغض میکنم!
اشک تو چشمام جمع میشه...
همه با تعجب بهم نگاه میکنن!
لبخند میزنم و میگویم:چقدر داغ بود...


همه ی کارهایت رابخشیدم!
به جز...
آن تردید هنگام رفتن را...
که هنوز...
مرا به بازگشتت امیدوار کرده...
دیگه نمیخوای بیای؟

همیشه باید کسی باشد...
تا بغض هایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد!
باید کسی باشد...
که وقتی صدات لرزید بفهمد!
که اگر سکوت کردی بفهمد!
کسی باشد...
که اگر بهانه گیر شدی بفهمد!
کسی باشد...
که اگر سر درد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد!
به توجهش احتیاج داری...
بفهمد که"درد"داری...
که زندگی درد دارد...
که دل گیری...!
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچیکش تنگ شده!
بفهمد که دلت برای قدم زدن تنگ شده...
بفهمد که دلت...
برای بوسیدنش...
برای یک آغوش گرم تنگ شده!
همیشه باید کسی باشد...
همیشه...!


به سلامتی خودم!
که بهتر از همه بلد بودم بهش دروغ بگم
ولی...
نگفتم!


سخت است فراموش کردن کسی که...
با او همه چیز و همه کس را فراموش میکردم!


دست بر دلم نگذار!
میسوزی!
داغ خیلی چیز ها بر دلم مانده...

فکر میکردم...
آدم ها همانطور که آمده اند،می روند...
نمیدانستم که...
نمی روند...!
می مانند...
ردشان می ماند...
حتی...
اگر همه چیزشان را با خود بردارند و بروند...!

صبر کردن دردناک است!
فراموش کردن دردناک تر...
ولی...
از این دو دردناک تر است که:
ندانی باید صبر کنی یا فراموش؟!


هی فلانی!
زندگی شاید همین باشد...
یک فریب ساده و کوچک....
من گمانم زندگی باید همین باشد!
زخم خوردن...
آن هم از دست عزیزی که...
برایت هیچ کس چون او گرامی نیست!
بی گمان باید همین باشد...!


آن قدر مرا سرد کرد...
از خودش...
از عشق...
که حالا به جای دل بستن،یخ بسته ام!
حالا...
به سمت احساسم نیا که لیز میخوری!


هنوز هم مثل انشاء های دبستان با نتیجه گیری مشکل دارم!
چرا رفتی؟؟؟

چه حریصانه مرا بوسیدی!
و چه وحشیانه رخت تنم را دریدی...!
من...
چه عاشقانه دست برسر هوس هایت کشیدم...
اما...
کاش...می فهمیدی که یک زن...
تا عاشق نباشد...
نمیبوسد...
نمی بوید...
وتسلیم نمیکند رویا های عریانش را!!!


نذر کرده ام...
سفره ای پهن کنم!
از حرف های نگفته دلم...
اگر برگردی...


تقدیرم را خود رقم میزنم...
از کنارم هرچه تنهایی است
برمیدارم...
تو را جایش میگذارم!

شاید خدا هم عاشق شود!!!
خدا کند او هم به عشقش نرسد!
حال او هم دیدن دارد...


دست به دامن خدا که میشوم...
چیزی درون من به صدا در می آید که:
نترس!
تا ساختن دوباره فاصله ای نیست...

گیرم که تو را فراموش کردم!
خاطراتمان را چه کنم؟

بی تو کنار این خاطره ها نشستن دل میخواهد، باور کن!


شنبه 92/11/12یاسی اینو نوشته تو ساعته 9:25 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ،  

نمیخواهم  یادم در قلبت روشن باشد بعد خاموش

نمیخواهم بگویی که دوستم داری بعد بروی ،  

نمیخواهم این حرفهای پوچ را برایم بزنی...

بودنت را میخواهم ، این که باشی ، اینکه همیشه مال خودم باشی ،

نه اینکه رهگذری باشی و مدتی در قلبم باشی مرا به خودت وابسته کنی

و بعد مثل یک بازیچه کهنه رهایم کنی

گفتم که قلبم مال تو است ، نگفتم که هر کاری دوست داری با آن کن!

گفتم تو مال منی ، نه اینکه همزمان با هر غریبه ای که دوست داری باش...

گفتم با وفا باش ، نه اینکه در این دو روز دنیا ، تنها یک روزش را در کنارم باش!

نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، بیا و از آب چشمه دلتنگی هایم بنوش

تا بفهمی چه حالی ام ، تا بفهمی خیره به چه راهی ام ...

دائم نگاهم به آمدن تو است ، اینکه مال من باشی و خیالم راحت ،

اینکه همیشه خورشید عشق در قلبمان بتابد

نمیخواهم در حسرت داشتنت بمانم ،  

نمیخواهم آرزوی دست نیافتنی زندگی ام شوی ،

غرورت را زیر پا بگذار  تا من برایت دنیا را زیر پا بگذارم ،

با من باش تا من تا ابد مال تو باشم ،  

وفادار باش تا آنقدر بمانم تا بفهمی عشق چیست!

نمیخواهم کسی باشم که لحظه ای به زندگی ات می آید و بعد فراموش میشود،

نمیخواهم کسی باشم که گهگاهی یادش میکنی ،  

گهگاهی به عکسهایش نگاه میکنی ،

گهگاهی به حرفهایش فکر میکنی تا روزی که حتی  

اسم او را نیز دیگر به یاد نمی آوری

نمیخواهم امروز عشق تو باشم و فردا هیچ جایی در قلبت نداشته باشم.... 


سه شنبه 92/11/8یاسی اینو نوشته تو ساعته 9:43 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |




سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟ 

 

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می


کردند ناگهان لنا یکی از بچه های
 

 

کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود.


لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده

 

بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد


به گریه کردن معلم اونو دید و

 

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

 

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

 

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابه حال کسی رو


دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

 

معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم!

 

لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو


درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید

 

و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با


خودم عهد بستم که تا وقتی که

 

نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه


دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین

 

عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس


می شد اما دوسش داشتم بیشتر از

 

هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...

 

 

من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم

اون حتی قبل ازینکه من عاشقش

 

بشم عاشقم بوده چه روزای عشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های


یواشکی ما باهم خیلی خوب بودیم

 

عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم


می کردیم من چند بار دستشو

 

گرفتم یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین


هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی
!

 

عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو به خاطرش از دست بدی عشق یعنی از


هر چیزو هز کسی به خاطرش

 

بگذری !اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم


گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم

 

موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این

مدت بین ما یه چنین احساسی

 

پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم

نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو

 

می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می


کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم

 

که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه


لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم

 

و گفتم بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق

یعنی حاضر باشی هر سختی رو

 

بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع عشق من رفت ما بهم قول


داده بودیم که کسی رو توی

 

زندگیمون راه ندیم اون رفت و ازاون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون

فقط یه نامه برام فرستاد که توش

 

نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی

عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت

 

می مونم شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می

رسن پس من زودتر می رمو

 

اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش

 

دوستدار تو (ب.ش)

 

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم

گمان می کنم جوابم واضح بود

 

معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی

 

لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم

مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر

 

لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان

 

لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

 

ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان

 

دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان

روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد

گریه‌آور

 


سه شنبه 92/11/8یاسی اینو نوشته تو ساعته 9:43 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


نیاز که تو باشی ، تمام من میشود “نیازمندیها”
.
.
زندگی بوسه ایست که از لبان تو پر میکشد …
.
.
دنیا فهمید خیلی حقیر است وقتی گفتم : یک موی تو را به او نمیدهم …
.
.
افکار عاشقانه ام را جمع که میکنم ، دسته گلی می شود شبیه تـــو برای تـــو …
.
.
بوسیدن تو تنها تکراریست که تکراری نمی شود …
.
.
آغوشت میتواند قشنگترین سرخط خبرها باشد وقتی تو میتوانی قشنگ ترین تیتر زندگی من باشی …
.
.
لحظه ی شیرینی که به تو دل بستم
از تو پرسیدم من : تو منی یا من تو ؟
و تو گفتی هر دو ، و به تو پیوستم
گفتم ای کاش پناهم باشی
همه جا و همه وقت تکیه گاهم باشی …
و تو گفتی هستم ؛ تا نفس هست کنارت هستم …
.
.
به خواب می روند مثل من ، تمام ساعت های جهان ، میان بازوان تــــو …

.
.
هوای فاصله سرد است …
من از کلاف دلم برایت خیال گرم می بافم …
.
.
امروز یه کار ضرورى دارم و اون دوست داشتن توئه …
دیروز هم همینطور بود
فردا هم همینطوره !
.
.
تعمیرگاهی باید ساخت از آغوشت برای وقت هایی که حالم بدجور خراب است …
.
.
“دلم گرفته برایت” زبان ساده ی عشق است
سلیس و ساده بگویم دلم گرفته برایت !
.
.
خدا را در قلب کسانی دیدم که بی هیچ توقعی ، مهربانند …
.
.
وقتی از همه دنیا ناراحتم ، فقط با فکر کردن به تو آروم میشم اما وقتی تو ناراحتم می کنی ، همه ی دنیا هم نمیتونه آرومم کنه !
.
.
زندگی بهانه است !
من هوا را به امید همنفسی با تو تنفس می کنم …
.
.
همیشه اسم تو بوده اول و آخر حرفام
بس که اسم تو رو خوندم ، بوی تو داره نفسهام …
.
.
زندگی معنی پیچیده ای ندارد ، همین که تو باشی این تمام زندگیست …
.
.
به خاطر عشقت زنده نباش ؛ به خاطر کسی زنده باش که به عشقت زندست …
.
.
من آن نیَم که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام
.
.
اعتراف می کنم به خیانت که در نبودت با خیالت بودم …
.
.
دستانت رو دور گردنم حلقه کن بانو …
این دوست داشتنی ترین شالگردن شب های سرد من است ؛ باور کن …
.
.
لبخند که میزنی …
پر میشوم از بهانه های خواستنت
پر میشوم از طنین خوش صدای نفسهایت
و زمزمه های در گوشی !
...


سه شنبه 92/11/8یاسی اینو نوشته تو ساعته 9:37 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


سلام!

سلام....نمیدونم چی صدات کنم؟

اخه...میدونی تو خیلی از کلمه های تو ذهن من قشنگ تری!

کاش بودی و خودت میگفتی که چی صدات کنم؟

ولی...

نیستی...

راستی...

چرا نیستی؟

چرا نمیخوای که باشی؟!

ولی...اشکال نداره!

همین که میتونم برای همیشه تو خونه ی قلبم نگهت دارم خوبه...

همین که حس کنم دوست دارم خوبه...

یادت باشه هیچ وقت این حسای قشنگو ازم نگیری...

اون وقت خیلی بد میشه!

اخه میدونی...

من با تو زنده ام!

یادت باشه با عشقت دارم نفس میکشم!

میدونی؟شبای من با آرزوی دیدنت صبح میشه

وقتی می بینمت،تا چند وقت دنبال دلم میگردم...

میدونی چرا؟!

آخه داره تو آسمون پر میکشه...

کاش دلت قدر دلم را میدونست...

میدونستی دیدنت تو لحظه ها دلتنگی واسم یه مرهمه؟!

میدونی روزی چند بار صورتم از سیل اشکام تر میشه؟

هر وقت دلم میگیره...

میرم پیش آسمون باهاش حرف میزنم...

 ولی...اونم از حرفام دلش میگیره و گریه میکنه...!

اون وقت منو آسمون دوتایی تا صبح برات گریه میکنیم!

هنوزم که هنوزه طنین قشنگ صدات تو گوشمه...

قشنگی حرفت تو یادمه...

داغی لباتو رو لبام حس میکنم...

گرمی آغوشت وجودمو داغ میکنه...

هنوزم که هنوزه تب دستای گرمت رو ت دستام حس میکنم...

یادمه اون وقتا دلم رو چه ساده بردی...

ولی حالابهم پسش نمیدی!

نمیدونم چی شده که دلم رو پس میدی؟

 نمیای دلت رو ازم پس بگیری...

حالا که نمیای باشه...

اگه دوستم نداری نداشته باش...

ولی بذار برای همیشه دوست داشته باشم...

نذار این حس هیچ وقت ازم دور بشه...!

ولی اینو بدون همیشه واسه دلت دعا میکنم و همیشه عاشقت میمونم...

ای مخاطب خاصم...!


سه شنبه 92/11/8یاسی اینو نوشته تو ساعته 9:22 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


سلام!

سلام....نمیدونم چی صدات کنم؟

اخه...میدونی تو خیلی از کلمه های تو ذهن من قشنگ تری!

کاش بودی و خودت میگفتی که چی صدات کنم؟

ولی...

نیستی...

راستی...

چرا نیستی؟

چرا نمیخوای که باشی؟!

ولی...اشکال نداره!

همین که میتونم برای همیشه تو خونه ی قلبم نگهت دارم خوبه...

همین که حس کنم دوست دارم خوبه...

یادت باشه هیچ وقت این حسای قشنگو ازم نگیری...

اون وقت خیلی بد میشه!

اخه میدونی...

من با تو زنده ام!

یادت باشه با عشقت دارم نفس میکشم!

میدونی؟شبای من با آرزوی دیدنت صبح میشه

وقتی می بینمت،تا چند وقت دنبال دلم میگردم...

میدونی چرا؟!

آخه داره تو آسمون پر میکشه...

کاش دلت قدر دلم را میدونست...

میدونستی دیدنت تو لحظه ها دلتنگی واسم یه مرهمه؟!

میدونی روزی چند بار صورتم از سیل اشکام تر میشه؟

هر وقت دلم میگیره...

میرم پیش آسمون باهاش حرف میزنم...

 ولی...اونم از حرفام دلش میگیره و گریه میکنه...!

اون وقت منو آسمون دوتایی تا صبح برات گریه میکنیم!

هنوزم که هنوزه طنین قشنگ صدات تو گوشمه...

قشنگی حرفت تو یادمه...

داغی لباتو رو لبام حس میکنم...

گرمی آغوشت وجودمو داغ میکنه...

هنوزم که هنوزه تب دستای گرمت رو ت دستام حس میکنم...

یادمه اون وقتا دلم رو چه ساده بردی...

ولی حالابهم پسش نمیدی!

نمیدوتنم چی شده که دلم رو پس میدی؟

 نمیای دلت رو ازم پس بگیری...

حالا که نمیای باشه...

اگه دوستم نداری نداشته باش...

ولی بذار برای همیشه دوست داشته باشم...

نذار این حس هیچ وقت ازم دور بشه...!

ولی اینو بدون همیشه واسه دلت دعا میکنم و همیشه عاشقت میمونم...

ای مخاطب خاصم...!


سه شنبه 92/11/8یاسی اینو نوشته تو ساعته 9:21 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


<      1   2   3   4   5   >>   >
***

98love

***