سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزگار یاسی خانووووووووووم

گاهی زندگی عجیب بوی نا امیدی میدهد...
بوی نفرت...انزجار...درد...تنهایی!
الان...از همون لحظه هاست...
دلم...برای کسی تنگ شده است
کسی که اندوهم را بخواند و وسعت تنهایی ام را درک کند...
لمس کن...کلماتی را که برایت می نویسم!
تا...بخوانی و بفهمی چقدر جای تو خالی است!!!
تا بدانی نبودنت آزارم میدهد...
لمس کن نوشته هایی که لمس ناشدنی است و عریان...!
که از قلبم بر کاغذ و قلم می چکد...
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است...
لمس کن لحظه هایم را...
تویی که میدانی من چگونه عاشقت هستم...
لمس کن...


شنبه 92/11/5یاسی اینو نوشته تو ساعته 10:53 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


باران که میبارد...
دلم برایت تنگ میشود!
راه میفتم بی تو زیر چترم!
من...بغض میکنم!آسمان گریه...


سه شنبه 92/11/1یاسی اینو نوشته تو ساعته 11:24 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |



فراموش میشود!
این دلتنگی،
که:دوستت دارم...
بوسه ها...
آغوش داغت...!
بوی عطرت...
فراموش میشود خاطره هایی که گند می زنند به زندگی!
تکرار این عاشقانه ها
واسمت...
که محال میشود...
واسمم...که یادت می رود حتی چند حرف دارد؟!!


خواهم دگر باره حوا شوم و تو"آدم"شوی!
سیب را بیخیال شوی!خیره به چشمانم شوی!
دست در دستم نهی...
زمین جای خوبی نیست...
بیا در بهشت خویش بمانیم...

دست به صورتم نزن!
میترسم بیفتد نقاب خندانی که بر چهره دارم...
 و بعد...
سیل اشک هایم تورا با خود ببرد...
و باز هم...
من بمانم و تنهایی!


گاه دل تنگ میشوم...
دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها...
گوشه ای مینشینم
وحسرت هارا میشمارم...
و صدای شکستن هارا...
و خنده ها را...
و وجدانم را محاکمه میکنم...
من... کدام قلب را شکستم؟!
و کدام امید را نا امید کردم؟!
کدام خواهش را نشنیدم؟!
کدام احساس را له کردم؟1
و به کدام دلتنگی خندیدم؟!
که...
چنین تنهام؟!...


سه شنبه 92/11/1یاسی اینو نوشته تو ساعته 11:19 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


دارم از چشمات میفتم!چی دلیل این سقوطه؟
تا میپرسم:عشق چی میشه؟
رولبات مهر سکوته...
نمیتونم،خیلی سخته!برم از عشقت جداشم...
اما تو منو نمیخوای،بهتره پیشت نباشم...
من از تو جز یه خاطره هیچی ندارم...
بدی هایی که کردی،یادم نمیارم
نمیتونم خیال کنم دیگه نمیای...
چرا ازم سیر شدی و منو نمیخوای؟!


سه شنبه 92/11/1یاسی اینو نوشته تو ساعته 11:18 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


 منوازمن نرنجونم
                           از ان دنیا نترسونم
تموم دل خوشی هامو
                          به آغوش تومدیونم...!!!

اگه دل سوخته ای باشه
                            مثل برگی نسوزونم
من رو دریاب که دلتنگم....
                           که دیوینم...!!!

نیاد روزی که کم باشم
                        از این سایه رودیوارا
به این زودی نگو دیره
                        منو دست خدا نسپار!!!


یه جایی تو قلبت هست
                             یه روزی خونه من بود
به ایان زودی نگودیره
                            به این زودی نگو بدرود..!!

پرازاحساس آزادی
                       نشسته کنج زندونم
یه بغض کهنه که انگار
                       میون ابر و بارونم...!!!

وجودم بی تویخ بسته
                       بتاب سردم زمستونم...
منو مثل همون روزا...
                         با آغوشت بپوشونم...!


سه شنبه 92/11/1یاسی اینو نوشته تو ساعته 11:17 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


دلم یکیو میخواد ماله خودخودم...

یکی که براش مهم باشم!!

یکی که کنارش خود خودم باشم...یکی که نگرانم نباشه....!!

دلم یکیومیخواد که وقتی بهش خوبی می کنم فکرکنه محتاجشم...

کسی که جواب محبتامو،بامحبت بده!!

دلم یکیو میخوادکه بتونم بهش ببمالم...

یکی که جلوی دیگران باافتخار بگم...این دنیای منه،این ماله منه!!!

دلم این روزها یه مرهم،یه دوست داشتن واقعی میخواد...

یکی که وقتی ازش هدیه خواستم نگران این نباشم که با خودش هزارتافکربی مربوط کنه....!!!

یکی که رفیق باشه...یکی که یار باشه...

یکی که اومدنش، رفتن نداشته باشه!!!

یکی که دستاشو بگیرم وباهم یه عالمه قدم بزنیم..!!!

دلم... یه دوست داشتن واقعی میخواد!!

دوست داشتی که این روزها به سادگی گیر نمیاد!!!


سه شنبه 92/11/1یاسی اینو نوشته تو ساعته 11:15 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


باور کن،آسان نیست که اسم احساسم را بگذاری تجربه...


من همیشه با نوشتم از تو بیشتر عشق بازی کرده ام تا با خود تو...


عشق وقعی وقتیه که دختر به سادگی چشماشو می بنده  اجازه ی بوسیدن میده ولی...
پسر،پیشونی دختر رو میبوسه...



آنقدر بغض هایم رافرودادم وبه اجبار خندیدم!...
که خدا هم باورش شد:چیزی نیست...

سوت پایان را بزن!صداقت مان حریف هرزگی این زمانه نمی شود...
قبول می کنم باخت را...!



غمگینم....
همانند مترسکی مه به کلاغ گفت:عمر چه می خواهی نوکم بزن
ولی.....
تنهام نذار.......!


درد می کند هنوز جای دوست داشتنت...!
دل مان آرام بگیر...
او بی تو آرام است...


من یکی بودِهمیشه ام وتو...یکی نبودبی کسی هایم...


وقتی رفتی...
هرازگاهی زنگی بزن!
سراغ نمی بگیر!
احوالی بپرس!
خیلی نگذشته اززمانی عزیزدلت بودم...


دوشنبه 92/10/30یاسی اینو نوشته تو ساعته 10:5 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


رسیدم به حس برگی که میداند،باد از هر طرف بیاید
سرانجامش...افتادن است!



دوباره دل هوای با تو بودن کرده...
نگو این دل دوریه عشقتو باور کرده...
دل من خسته از آین دست به دعاها بردن...
همه ی آرزوهام با رفتن تو مردن...
 حالا من یه آرزو دارم تو سینه...
 که دوباره چشم من تورو ببینه!
واسه پیدا کردنت تن به دل صحرا میدم...
آخه تو رنگ چشمات هیبت دنیا رو دیدم...
توی هفت تا آسمون،تو تک ستاره ی منی..
به خدا ناز دو چشماتو به دنیا نمیدم!!!



باورم نمیشه دستات توی دست من نباشن...
رو در و دیوار خونه گرد تنهایی بپاشن...
تو همونیکه میگفتی تو دنیا...
هیشکی مثل من پیدا نمیشه...
 تو همونیکه میگفتی:قلبم...مال تو باشه واسه همیشه...
باورم نمیشه چشمات بره مال دیگرون شه...
با غریبه آشنا شه،با غریبه مهربون شه...


دوشنبه 92/10/30یاسی اینو نوشته تو ساعته 10:4 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |



چه اشتباهی کردم حرفاتو باور کردم!
دست خودم نبود که عشقتو پرپر کردم...
من فقط میخواستم تو مال من بشی
نری با یکی دیگه،من بی تو ،تو بی من بشی...
از دست تو دلخورم...
به کی بگم دوست دارم؟؟؟
ولی تو رفتی و منو تنهام گذاشتی...
به کی بگم آرزومی؟
تو همه ی آبرومی...
ولی نشون دادی بی دوومی...
چه اشتباهی کردی به پای من نموندی...
از روی قلب تنهام...ترانه ای نخوندی!
جوونیم هم گذاشتم
پیش کش ناز چشمات!
میگفتی:دوستم داری...
ولی...
 دروغه حرفات!


دوشنبه 92/10/30یاسی اینو نوشته تو ساعته 10:3 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


هر صدا و هر سکوتی اونو یاد من میاره...
میشکنه بغض ترانه...غم رو گونه هام میباره...
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد...
حرفای قشنگ و ساده اش عاشقونه باورم شد...
خیلی مهربونی اما...
نمیخوای با من بمونی...
نمیدونی زندگیمی...نمیدونی...نمیدونی...!!
اشتباه از من و دل بود
تو که قسمتم نبودی...حالا دیگه خیلی دیره...
میمیره این دل به زودی...
دلمو از قلم انداخت...
اونکه صاحب دلم بود!
منو دوست داشت ولی امگار...
اندازه اش یخورده کم بود...!!!


دوشنبه 92/10/30یاسی اینو نوشته تو ساعته 10:2 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


<      1   2   3   4   5   >>   >
***

98love

***