سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزگار یاسی خانووووووووووم

یکی بود که اونم رفت!
کاش از همون اول غیر از خدا هیچ کس نبود...!



خدایا من دلم را صابون زده ام به عشق او...پس چرا چشمانم میسوزد؟؟؟




نه صدای تو می آید نه قلبم!...من و تو چه عاشقانه مرده ایم...!



خدا یا مگر بودن او در کنارم چقد از دنیایت را میگرفت؟؟؟!



خب...!
مردمان حسود...
چرا ساکتید؟
به کارهایتان برسید...
نگران نباشید...
او...
خیال بازگشت ندارد...!


دوشنبه 92/10/30یاسی اینو نوشته تو ساعته 12:0 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


هیچ رویایی پای بیداری ام با تو نمیرسد...خوابها فقط خودشان را اذیت می کنند...!


جدا که شدیم هر دو به یک احساس رسیدیم:
من به فراقت...
تو به فراغت...
یک حرف تفاوت که چیز زیادی نیست...!


گاهی دلنم تنگ میشود...برای تو!
به تمام دلایلی که نیستی...
وبه اجبار آروم میگیرم...
چه اجبار تلخی!!!

نحس ترین روز سال روزی بود که فهمیدم:
یک عمر باید بی تو تحویل شود سالهایم...



غمگین ترین جای خاطره اونجاست که کم کم احساس میکنی:
چهره اش داره از یادت میره...


شک نکن...!
آینده ای خواهم ساخت
که گذشته ام جلویش زانو بزند...!
قرار نیست من هم دل کسی دیگر را بسوزانم...
بر عکس!!!
کسی را که وارد زندگیم میشود آنقدر خوشبخت میکنم که به هر روز که جای او نیستی به خودت لعنت بفرستی ...
لعنتی...


از دور دیدمش...
یکی ازم پرسید میشناختیش؟
هزار تا خاطره اومد جلوی چشمم و لی فقط یه لبخند کوچیک زدم و گفتم:
میشناختمش...!
وقتی دو نفر جدا میشن،دیگه نمیتونن همو مثل قبل دوست داشته باشن،چون به قلب هم دیگه زخم زدن...!
نمیتونن دشمن باشن... چون یه روزی همدیگه رو دوست داشتن!
تنها میتونن آشناترین غریبه واسه همدیگه بشن...


دوشنبه 92/10/30یاسی اینو نوشته تو ساعته 11:59 صبح توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


چه تکلیف سنگینی است:"بلاتکلیفی"!
وقتی نمیدانم دارمت یا ندارمت...؟!



خدایا!مرا چه طعمی آفریدی که همه از من زود سیر می شوند؟!



پای باید ها و نباید ها را به دوستی هایتان باز نکنید...!
تمام می شوند!



ما به هم نمی رسیم!
اما...
بهترین غریبه ات می مانم...
که تو را همیشه دوست خواهد داشت...


دوشنبه 92/10/30یاسی اینو نوشته تو ساعته 11:58 صبح توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


مرا با خیالت تنها نگذار!                        خیالت...اصلا به تو نرفته!

             مهربان نیست...                     آزارم میدهد...

دلم"خودت"را میخواهد...               میفهمی خودت را؟؟؟

دلم...کمی "خدا"میخواهد...

دلم...

تمام شدن میخواهد

از آن تمام شدن هایی که بشود نقطه سر خط...

آنگاه دیکته تمام شود و من...دیگر آغاز نشوم..

     دلم...کمی خدا میخواهد...کمی سکوت...دلم،دل بریدن میخواهد...

کمی اشک...کمی بهت...کمی آغوش آسمانی...کمی دور شدن این آدم ها...

    کمی...مرگ!

راستی خدا... اگه من نبودم...این همه غم هایت را چه میکردی؟؟؟


یکشنبه 92/10/29یاسی اینو نوشته تو ساعته 1:11 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


از یه جایی به بعد به خودت میگی...

اصلن چه دلیلی داره به کسی بگم حالم بده ؟
اونا چیکار میتونن واسم کنن...

 جز گفتنِ یه الهی بمیرم ،
جز گفتنِ یه ناراحت نباش میگذره ...
در روز اونقد می خندیو میگی وای ...

من چقد خوشحالم که خودتم باورت میشه

واقعن حالت خوبه اما شبا

وقتی سرتو میذاری رو بالش میگی نه !!

 اونقدرا هم خوب نیستم .
کم کم گریه کردن یادت میره ،

 میریزی تو خودت ؛
غمه دوریشو ، اینکه رفت با کـَسه دیگرو ...

میگی به من چه !!
چند وقت بعد میبینی دیگه نمیتونی ... 
سره یه موضوعِ کوچیک گریه میکنی ،

 داد میزنی ،

میگی چه بلایی داره سرم میاد ؟
به خودت فُحش میدی ، میکوبی به درو دیوار ، 
همه بهت میگن چته ؟

تو که اینقد ضعیف نبودی !!
توو دلت میگی ...!

اونقد قوی بودم که دیگه ته کشیده ...
تمومِ افکارم ، باورام ، احساسم ،

حتا خودمم دیگه ته کشیده ...


جمعه 92/10/27یاسی اینو نوشته تو ساعته 10:19 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


پسری که تو را دوست داشته باشد تنت را عریان نمیکند بانو !
بلکه لباس عروس بر تنت میکند ...
بفهم عشق اگر واقعا عشق بود
لذت بوسه بر پیشانی خیلی بیشتر از لب دادن بود ...
اگر عشق واقعا باشد همان دستانت را که میگیرد حتی برای لحظه ای دیوانه اش میکند
و از برق چشمانت مست میشود
احتیاج به هم آغوشی و همخوابی نیست ...
اگر عشقت مردانگی داشته باشد
از دوری یکدیگر هم لذت میبرید
چون مطمئن هستی جایت در میان قلبش ثابت و دست نخورده است !!
ازم نیست هر روز هفت قلم آرامش کنی که مبادا خوشکلتر از تو دلش را ببرد .
خیالت تخت است که تو با همان قیافه و خود واقعیت حاکم ذهن او هستی ...
این مطمئن بودن رابطه یعنی
بالیدن به خودت;
که یک مردی در زندگی داری تا همیشه تکیه گاهت است
و یقین داری که تنها انتخابش تو هستی و بــــــــــــــــــــــــــــــس

 


جمعه 92/10/27یاسی اینو نوشته تو ساعته 9:57 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


تنهایی...

آروم آروم به نبودنت عادت میکنم...

چون هیچوقت داشتنت رو تجربه نکردم....

دیگه به داشتن چشمهای پر از حسرتم عادت کردم ...

سهم منم همینه تنهایی تنهایی تنهایی

انقدر این بغض گلومو سنگین کرده که حتی...

نمیتونم حرفامو اینجا بنویسم.

دیگه بی هوا خندیدن رو یاد گرفتم

دیگه تنهایی رو خیلی وقته یاد گرفتم .......

تو نگرانم نشو همه چیز را یاد گرفتم ...

یاد گرفتم چگونه با تو باشم بی انکه تو باشی ...

یاد گرفتم نفس بکشم...

بی تو...و بیاد تو

یاد گرفتم چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...

و جای خالی ات را با خاطراتت پر کنم....


خوش به حال اونی که دستای تو رو میخواد بگیره...

یادت باشه هنوز تو قلبمی...

حسود نیستم ولی به شریک زندگیت حسودیم میشه...

                             مواظب خودت باش خداحافظ...
 


جمعه 92/10/27یاسی اینو نوشته تو ساعته 9:29 عصر توسط yasaman چی میگی درمورد چیزی ک یاسی نوشته عایا؟( ) | |


<   <<   6   7      
***

98love

***