روزگار یاسی خانووووووووووم
تنها نرو..منو دست خدا نسپار!با من بمون تو برای آخرین بار... آهای غریبه... کنارش مینشینی و فقط با چند آیه ی قرآن محرمش میشوی! ومن... ومن...با یک دنیا عشق و حسرت به او نا محرمم...! لعنتی...اونیکه اینقدر راحت عزیزمش میخوانی... روزگاری عزیزم بودم... اینقدر راحت به او نگو عزیزم... بهش گفتم:دیگه نمیخوامت...! خندید و رفت... تازه فهمیدم شوخیم حرف دلش بوده...! تنها چیزی که این روزا دوست دارم بشنوم اینه که:خدا بیاد بهم بگه: این دنیا یه شوخیه بزرگ بود...ناراحت که نشدی؟! خدایا...از تجربه های تنهایی ات برایم بگو... این روزها سراپا گوشم... من همیشه تشنه ی"ما"بودم... و تو همیشه از"من"سیر بودی... از عشق امروزمان چیزی برای فردا بگذار... نگاهی...یادی...تصویری...خاطره ای...! برای هنگامی که فراموش میکنی،روزی چقدر عاشق بوده ای...! دلم برای کسی تنگ است که خیال میکردم می آید... می ماند... و به تنهایی ام پایان میدهد... آمد...رفت...وبه زندگیم پایان داد...! شکستم... گذشته ها رو دوره کن... روزای خوبمون گذشت...! یه شب از اون شبای خوب... چرا دوباره برنگشت!؟ تموم خاطرات تو،گذشته و مرور من... بدون تو به شب رسید،روزای سوت و کور من... بازم تو خواب من،با من قدم بزن آروم و سر به زیر... می میرم از غم و بیخود سراغمو از آدما نگیر... دوباره بی قراری و دوباره گریه های من... نمیدونم چرا به تو نمیرسه حتی صدای من؟ نگفته های قلبمو نمیدونم به کی بگم؟ دلم همیشه روشنه... دوباره میرسیم به هم... هر چقدر بد شدی بازم ،حرف رفتن نزدم... تو همش راهتو رفتی ،من همش راه اومدم... تا به سختی ها رسیدیم،خودتی باختی چرا؟ اگه دوریم دغدغه ات بود، دورم انداختی چرا؟ هر کاری کردم به چشمت اصلا نیومد... ببخش عزیزم که همین ازم بر اومد... چی شد اون حس زلالت؟ اون دل ساده و صاف؟ لااقل دستشو ول کن جلو من بی انصاف... من دلم قد یه دریاست،طاقتم خیلی کم... نگیر دستاشو اقلا پیشم انقدر محکم... تا یکی اومد سراغت دل من رو پس زدی... تو کنار کشیدی اما...کاش کنار میومدی! به هر دری زدم که تو آروم بگیری... حالا که خوبه همه چی،تو داری میری... اگرچه رفتی عزیزم،با عشق تازه... ولیکن این در رو به تو همیشه بازه... یه روزی خسته میشی از،پرسه و ولگردی... یا پشیمون میشی از این که منو ول کردی... تازه خواستم پر بگیرم،که شکستی بالمو... تو که جای زانوهام نیستی بفهمی حالمو...! کاش ماه همیشه پشت ابر بماند...!نمیخواهم بدانم،شب مهتاب بی من چه میکند؟؟؟ بی پناهی یعنی:زیر آوار کسی بمانی که قرار بود...روزی بهترین تکیه گاهت باشد...! دنیای جالبی است! روی هرکس دست گذاشتیم...رویمان پا گذاشت...!!! یکی بود که اونم رفت! خدایا من دلم را صابون زده ام به عشق او...پس چرا چشمانم میسوزد؟؟؟ نه صدای تو می آید نه قلبم!...من و تو چه عاشقانه مرده ایم...! خدا یا مگر بودن او در کنارم چقد از دنیایت را میگرفت؟؟؟! خب...! هیچ رویایی پای بیداری ام با تو نمیرسد...خوابها فقط خودشان را اذیت می کنند...!
حتی اگه یه دروغه،بگو:میمونی...
با من بمون،نگو دیگه نمیتونی!
با عشق تو من عمری نفس کشیدم!به خاطرت از همه دنیا دست کشیدم...
حقم نبود بری و منو تنها بذاری...
فقط نگو،مگو دیگه دوستم نداری...
فقط نگو:ازم بریدی...
نگو که:اشکامو ندیدی...
فقط نگو:راهی ندارم...
نگو:دیگه آخر کارم...
یادت نره تو بودی همه ی دار وندارم!
اگه بری توی تنهایی کم میارم...
چشمای من شده مثل ابرای بهاری...
فقط نگو،نگو از دلم خبر نداری!
تو برو من هم برای اینکه رحت تر بروی میگویم:برو...خیالی نیست!
اما...
کیست که نداند:بی تو تنها چیزی که هست خیال توست؟؟؟!
نه اسمش عشقه...نه علاقه...نه حتی عادت...
اشتباه محض است...
دلتنگ کسی باشی که دلش با تو نیست...
به سادگی رفت!نه اینکه دوستم نداشت...نه!
فقط...فهمید خیلی دوسش دارم...
کاش از همون اول غیر از خدا هیچ کس نبود...!
مردمان حسود...
چرا ساکتید؟
به کارهایتان برسید...
نگران نباشید...
او...
خیال بازگشت ندارد...!
جدا که شدیم هر دو به یک احساس رسیدیم:
من به فراقت...
تو به فراغت...
یک حرف تفاوت که چیز زیادی نیست...!
گاهی دلنم تنگ میشود...برای تو!
به تمام دلایلی که نیستی...
وبه اجبار آروم میگیرم...
چه اجبار تلخی!!!
نحس ترین روز سال روزی بود که فهمیدم:
یک عمر باید بی تو تحویل شود سالهایم...
غمگین ترین جای خاطره اونجاست که کم کم احساس میکنی:
چهره اش داره از یادت میره...
شک نکن...!
آینده ای خواهم ساخت
که گذشته ام جلویش زانو بزند...!
قرار نیست من هم دل کسی دیگر را بسوزانم...
بر عکس!!!
کسی را که وارد زندگیم میشود آنقدر خوشبخت میکنم که به هر روز که جای او نیستی به خودت لعنت بفرستی ...
لعنتی...
از دور دیدمش...
یکی ازم پرسید میشناختیش؟
هزار تا خاطره اومد جلوی چشمم و لی فقط یه لبخند کوچیک زدم و گفتم:
میشناختمش...!
وقتی دو نفر جدا میشن،دیگه نمیتونن همو مثل قبل دوست داشته باشن،چون به قلب هم دیگه زخم زدن...!
نمیتونن دشمن باشن... چون یه روزی همدیگه رو دوست داشتن!
تنها میتونن آشناترین غریبه واسه همدیگه بشن...